خلاصه داستان: امی و مایک هنگام تماشای یک حلقه فیلم کمیاب، ناخواسته نفرینی صدها ساله را آزاد میکنند. حالا آنها باید یک فیلمساز بدنام را پیدا کرده و در شهری پر از زامبیهای گرسنه راه خود را باز کنند تا دنیا را نجات دهند.
خلاصه داستان: در جزیره ناهموار برک، جایی که وایکینگها و اژدهایان نسلهاست که دشمنان سرسختی بودهاند، هیکاپ با بیدندان، اژدهای ترسناک خشم شب، قرنها سنت را به چالش میکشد و با او دوست میشود. پیوند غیرمنتظره آنها ماهیت واقعی اژدهایان را آشکار میکند و پایههای جامعه وایکینگها را به چالش میکشد.
خلاصه داستان: در طی یک سفر جاده ای به یک کلبه دورافتاده شمالی، مادری و دختر نوجوانش یک مسافر سوار جوان را سوار میکنند که معلوم می شود دزدی است که از یک قاتل بیرحم فرار می کند.
خلاصه داستان: پس از سقوط یک معدن الماس از راه دور در شمال شمالی کانادا ، یک راننده جاده یخی باید یک ماموریت نجات غیر ممکن را بر فراز اقیانوس یخ زده هدایت کند تا معدنچیان به دام افتاده را نجات دهد.
خلاصه داستان: کوئین و پدرش بهتازگی برای شروعی تازه به شهر آرام کتل اسپرینگز نقل مکان کردهاند. اما بهجای آرامش، کوئین با جامعهای ازهمگسیخته روبهرو میشود که پس از سوختن کارخانهی محبوب شربت ذرت «بیپن» به دوران سختی افتاده است. در حالی که ساکنان شهر با یکدیگر درگیرند و تنشها به اوج رسیده، موجودی شیطانی با لبخندی مرموز از دل مزرعههای ذرت ظاهر میشود تا بار این شهر را کم کند — قربانی به قربانی، با خون و خشونت.
خلاصه داستان: کیت زندگی منزویای دارد - تا اینکه دختر مشکلدارش، وحشتزده و غرق در خون شخص دیگری، از راه میرسد. همانطور که کیت حقیقت تکاندهندهای را آشکار میکند، میفهمد که یک مادر تا چه حد برای نجات فرزندش تلاش خواهد کرد.
خلاصه داستان: کریس چینی، خلافکار سابق، دختر یک گانگستر کلمبیایی را میرباید تا به قولی شریف که به مادر دخترک داده، وفا کند. اما وقتی پدر دختر برای گرفتن انتقام، هم دنیای تبهکاران و هم یک قاتل روانی را به کار میگیرد، کریس باید از تمام مهارتهایی که در زندگی آموخته استفاده کند تا زنده بماند و به قولش پایبند بماند.
خلاصه داستان: آل پاچینو در داستان واقعیای بازی میکند که در آن دو کشیش—یکی دچار بحران ایمان و دیگری روبهرو با گذشتهای پرآشوب—باید بر اختلافهایشان غلبه کنند تا یک جنگیری پرخطر را انجام دهند.
خلاصه داستان: پس از پیوند قلب، مانوئل تغییر شخصیتی را احساس میکند و زندگی اهداکننده قلب خود را بررسی میکند و این امر او را با ویل بیوه و جامعهاش آشنا میکند.
خلاصه داستان: نیلس کارتیه، افسانهی سابق واحد ضد باند که بهخاطر روشهای قوی و غیرمتعارفش شناخته میشد، پس از عملیاتی ناموفق که به مرگ همسرش انجامید، از نیرو کنارهگیری کرد. اما وقتی باند سارقان بانکی که عامل مرگ همسرش بودند، هشت سال بعد دوباره ظاهر میشوند، نیلس در راه انتقام اجازه نمیدهد هیچکس جلویش را بگیرد — حتی اگر مجبور شود با دختر ۱۴ سالهی تندخو و بداخلاقش یک تیم انفجاری تشکیل دهد.